غزلی از "مهدی جهاندار"

گزیده ی اشعار ماندگار شاعران دیروز و امروز

...و اسماعیل می دانست آن چاقو نمی بُرَّد

که صیّادی که من دیدم دل از آهو نمی بُرَّد

کدامین بارگاه است این؟ کدامین خانقاه است این؟

که در اینجا نفَس از گفتنِ "یاهو" نمی بُرَّد

دلا! دیوانگی کم نیست... شاید عشق کم باشد

اگر زنجیرها را زورِ این بازو نمی بُرَّد

چرا ناراحتی ای دوست! از دستِ رفیقانت؟

که خنجر عادتش این است رو در رو نمی بُرَّد

زلیخا را بگو نارنج هایش را نگه دارد

که دیگر نوبتِ عشق است و تیغِ او نمی بُرَّد



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ t در تاریـخ جمعه 22 مهر 1390برچسب:, به کوشش غزل |